
درگیری نظامی اخیر میان ایران و اسرائیل بار دیگر بهطور آشکار اهمیت و جایگاه
استراتژیک انرژی در معادلات پیچیده و حساس ژئوپلیتیکی خاورمیانه را به نمایش
گذاشت. این منطقه که همواره بهعنوان قلب انرژی جهان شناخته میشود،
نقش کلیدی و تعیین کنندهای در تامین امنیت و پایداری بازارهای جهانی نفت و گاز
ایفا میکند. به ویژه خلیج فارس، که شاهرگ حیاتی انتقال نفت و گاز به بازارهای
بینالمللی است، با هرگونه تنش یا بحرانی فوراً در کانون توجه بازیگران جهانی،
بازارهای انرژی و سیاستگذاران قرار میگیرد.
نقش محوری تنگه هرمز، که روزانه حدود یک سوم نفت دریابرد جهان و سهم قابل
توجهی از گاز مایع صادراتی از آن عبور میکند، بر پیچیدگیهای امنیتی این منطقه
میافزاید. بدین معنا که حتی کوچکترین اختلال در این مسیر استراتژیک میتواند
بافاصله پیامدهای جدی اقتصادی، سیاسی و امنیتی برای کشورهای مصرف کننده
انرژی در سراسر جهان به همراه داشته باشد. این شرایط حساس و ناپایدار، موجب
میشود که هرگونه درگیری نظامی در منطقه، هرچند محدود یا کنترل شده، بتواند
ضمن ایجاد اثرات روانی در بازارهای انرژی، بر تولید، عرضه و قیمتهای جهانی نیز
تاثیرگذار باشد.
یادداشت حاضر گزارشی رصدی- سیاستی از نشست مؤسسه سیاست شرق
نزدیک)واشنگتن( با حضور همايون فلكشاهی، جنیفر جنا و گریگوری برو ، سه
تحلیلگر برجسته و مجرب در حوزه انرژی و ژئوپلیتیک است که به بررسی تأثیرات
درگیریهای اخیر از منظر منافع و استراتژیهای جمهوری اسامی ایران، کشورهای
مهم خلیج فارس و همچنین سیاستهای ک ان ایالات متحده آمریکا در دوران دوم ل
ریاست جمهوری دونالد ترامپ پرداخته است. تحلیلگران حاضر در این نشست،
ضمن تبیین پیامدهای منطقهای و بینالمللی این تنش ها، نقش انرژی بهعنوان
یک عامل تعیین کننده در سیاستگذاری های امنیتی و اقتصادی بازیگران اصلی را
مورد تأکید قرار دادند. همچنین بحثهای این جلسه نشان داد که چگونه تحولات
میدانی در منطقه خاورمیانه، نه تنها بازارهای انرژی جهانی را تحت تأثیر مستقیم قرار
میدهد، بلکه میتواند معادلات ژئوپلیتیکی و توازن قوا را در سطح فراملی نیز دگرگون
سازد.
1. تحلیل و بررسی:
در دنیای امروز، نفت و گاز فقط کالاهای استراتژیک نیستند؛ بلکه، قلب تپنده اقتصاد
و ثبات جهانی به شمار میروند. هر بحرانی در منطقهای مثل خاورمیانه میتواند
تداعی کننده زنجیرهای از واکنشها در بازارهای جهانی و معادلات سیاسی باشد. جنگ
اخیر میان ایران و اسرائیل، فارغ از پیامدهای منطقهای و امنیتی، یک بار دیگر این واقعیت را یادآور شد که امنیت انرژی نه تنها دغدغه قدرتهای بزرگ جهان، بلکه
موضوعی حیاتی برای آرامش معیشت همه مردم دنیا ست. در بحران اخیر، واکنش
بازارها و حتی شیوه مواجهه بازیگران اصلی حاکی از آن بود که امروز دیگر هیچ کشوری
فارغ از پیامدهای جهانی نمیتواند عمل کند. امنیت تنگه هرمز و انتقال بیوقفه
انرژی، دغدغهای مشترک است؛ چه برای صادرکنندگان و چه برای واردکنندگان. تا
جایی که شاید بتوان گفت همین وابستگی متقابل بود که منطق گفتوگو و کنترل
تنش را بر منطقه حاکم کرد.
نگاهی به روند بازار انرژی نشان میدهد که با آغاز درگیریهای محدود میان ایران
و اسرائیل، واکنش بازارهای انرژی، نه بر اساس واقعیت های فیزیکی عرضه بلکه
عمدتا ناشی از ترس بود. تحلیل همايون فلكشاهی مبتنی بر این است که دو طرف
بهطور آگاهانه از هدف گرفتن تأسیسات بینالمللی انرژی خودداری کردند و تمرکز
حملات را محدود به زیرساختهای داخلی نگه داشتند. این تصمیم، نشانهای از
درک مشترک نسبت به شکنندگی بازار انرژی و پیامدهای جهانی آن بود. با این حال،
حتی در نبود اختلال واقعی در صادرات، کشورها تلاش کردند در روزهای نخست،
حداکثر صادرات را انجام دهند تا از نوسانات احتمالی قیمت و افزایش هزینه های
بیمه و حمل و نقل پیشگیری کنند. واقعیت این است که دو کشور اصلی درگیر، هر
دو به خوبی آ گاه بودند که جنگ در منطقهای با چنین اهمیت ژئواکونومیکی، باید
حساب شده و محدود باقی بماند.
در این میان، رفتار ایران در قبال تنگه هرمز، بار دیگر نشان داد که تهدید بستن تنگه،
بیش از آنکه ابزار عملی باشد، یک ابزار بازدارنده روانی است. ایران در دهههای
اخیر، بارها چنین تهدیدی را مطرح کرده، اما هیچگاه آن را عملی نساخته است. دلایل
این پرهیز روشناند: ایران خود برای صادرات نفت و فرآوردههای سوختی اش به
تنگه هرمز وابسته است؛ همچنین، بستن تنگه، میتواند کشورهای عربی حاشیه
خلیج فارس را که بعضا موضعی میانه رو نسبت به ایران دارند، به سمت اسرائیل یا
ایالات متحده سوق دهد. افزون بر این، ایران با عمان در کنترل تنگه شریک است
و بستن تنگه به معنای نقض مرزهای آبی این کشور بیطرف خواهد بود. از همه
مهمتر، ایران در شرایط تحریم شدید، تنها خریدار عمده نفتش یعنی چین را نباید از
خود برنجاند؛ چرا که چین نیز به عبور امن نفت از این مسیر نیاز دارد.
در سطح منطقهای، سیاست کشورهای عربی در قبال ایران نشان از بلوغ راهبردی
دارد. جنیفر جنا اشاره میکند که این کشورها تلاش کرده اند روابط خود با ایران را
بهگونهای تنظیم کنند که حتی در بحرانهای شدید نیز زیرساختهای انرژیشان
هدف حمله قرار نگیرد. پس از توافق میان ایران و عربستان در سال ۲۰۲۳ ، نیروهای نیابتی ایران، از جمله حوثی ها، نیز در حمایت خود احتیاط بیشتری به خرج دادهاند.
این پرهیز از تشدید تنش، به ویژه در دورهای که پروژههای بلند پروازانه عمرانی، صنعتی
و فناورانه در عربستان و امارات در حال اجراست، برای حفظ جریان پایدار انرژی
ضروری است. هرگونه اختلال در قیمت نفت میتواند بودجه های این پروژهها را
تهدید کند و نیاز به نیروی کار خارجی را در فضای پرمخاطره قرار دهد.
در بعد فرامنطقهای، تحلیلهای گریگوری برو بر رابطه میان سیاست انرژی و
دغدغههای داخلی ترامپ تمرکز دارد. از دید او، ترامپ به قیمت نفت حساس
است؛ چرا که پایین نگه داشتن آن را به مثابه حمایت از اقتصاد داخلی و محبوبیت
سیاسی خود تلقی میکند. از این منظر، ورود محدود آمریکا به جنگ و سپس تغییر
مسیر به سمت آرام سازی فضا، تلاشی برای جلوگیری از افزایش قیمت نفت نیز بود.
اعلام غیررسمی ترامپ مبنی بر مجاز بودن فروش نفت ایران به چین، در واقع نوعی
تنظیم ضمنی بازار است؛ تصمیمی که میتواند حدود ۱۰ میلیارد دلار درآمد سالانه برای
ایران به ارمغان بیاورد، اما از طرفی با بازگشت سیاست فشار حداکثری، واردات چین
از ایران در عمل کاهش یافته و بازار در فضای پرابهامی به سر میبرد.
در این میان، نقش بازار جهانی انرژی در وضعیت شکننده فعلی همچنان حیاتی
است. اگرچه جنگ به پایان رسیده، اما نباید از ادامه تنشهای سطح پایین،
عملیات نیابتی، اقدامات سایبری و مخاطرات فنی در تنگه هرمز و دریای سرخ غافل
بود. خطر بهطور کامل رفع نشده، بلکه صرفا به شکل جدیدی درآمده است. ممکن
است حمایت بعدی از جنس قطع GPS یا اختلال در مسیر کشتیرانی باشد که بدون
شلیک حتی یک گلوله، بازار را به هم بریزد. همانطور که برخی کارشناسان اشاره
کردهاند، افزایش هزینه بیمه کشتیها یا تغییر مسیرهای صادراتی، میتواند بر قیمت
جهانی نفت اثرگذار باشد، حتی اگر صادرات واقعی متوقف نشود.
2. نقد و بررسی :
یادداشتی که از خلاصه نشست مؤسسه سیاست شرق نزدیک)واشنگتن( ارائه شده،
تمرکز خود را بر تأثیرات جنگ اخیر میان ایران و اسرائیل بر بازار جهانی انرژی،
امنیت تنگه هرمز و رفتار حسابشده بازیگران منطقهای در جلوگیری از آسیب به
زیرساختهای حیاتی انرژی گذاشته است. همچنین نگاهی به نقش دولت ترامپ
در مدیریت فضای نفتی و تاش او برای مهار قیمتها به نفع اقتصاد داخلی آمریکا
دارد. اما توجه به اصل پذیرفته شده در روند تحولات ژئوپلتیک جهانی در گذار از نظم
تک قطبی به نظمی چندقطبی با مشارکت فعالان منطقهای، میتواند دو محور جدی
و تعیین کننده دیگر را به تحلیل دلالت های اقتصادی و انرژی این جنگ اضافه کند
که نقشی کلیدی در شکلدهی به تحولات آینده دارند و کارشناسان در این نشست به آن کمتر پرداخته اند؛ یکی، افزایش حضور و تأثیرگذاری چین در معادلات انرژی
خلیج فارس، به ویژه بهعنوان تنها خریدار بزرگ نفت ایران و بازیگری که امنیت
تنگه هرمز برایش حیاتی است؛ و دیگری، تحول آرام اما معنادار در رفتار کشورهای
عربی منطقه که بهجای تکیه صرف بر حمایت امنیتی آمریکا، بهدنبال حفظ توازن
و کاهش تنش با ایران هستند. توجه به این دو محور، تحلیل را از سطح واکنشهای
کوتاهمدت فراتر میبرد و آن را در بستر تحولات ژئوپلیتیکی عمیقتری قرار میدهد.
جنگ اخیر میان ایران و اسرائیل، اگرچه به ظاهر تقابل دو بازیگر منطقهای بود، اما
در لایههای زیرین خود، چهرهای از تغییرات در نظم قدرت جهانی را نیز بازتاب میداد.
چین، که حالا به تنها مشتری جدی نفت ایران بدل شده، در برابر تهدیدهای تنگه
هرمز نهتنها نگران است، بلکه ذینفع مستقیم هم هست. وابستگی صادراتی ایران
به چین، و در مقابل، نیاز روزافزون پکن به واردات باثبات انرژی، نوعی پیوند راهبردی
میان این دو کشور ایجاد کرده است. در چنین شرایطی، بروز تنش در منطقهای که
شریان حیاتی انرژی چین از آن عبور میکند، برای پکن پذیرفتنی نیست. همین
مسئله ممکن است به مرور زمان جای پای چین را در خلیج فارس مستحکمتر
کند؛ چه از طریق سرمایهگذاریهای انرژی، چه از مسیر نفوذ سیاسی، چه حتی با
شکلگیری تدریجی نوعی «چتر امنیتی نرم » که هدف آن، تضمین ثبات در مسیرهای
حیاتی انرژی است. از این منظر، ورود محتاطانه اما رو به گسترش چین به معادلات
خاورمیانه، شاید یکی از نشانههای کمرنگ شدن انحصار ژئوپلیتیکی آمریکا در منطقه
باشد.
همزمان، تحولات اخیر نشان داده که کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس نیز در
حال بازنگری در نقش سنتی خود در نظم امنیتی منطقه هستند. عربستان سعودی
و امارات متحده عربی، که پیشتر در سایه تضمین امنیتی ایالات متحده عمل
میکردند، اکنون سعی دارند توازن پیچیدهتری میان قدرتهای منطقهای برقرار
کنند. نزدیکی حسابشده به ایران، پرهیز از تشدید تنشهای مستقیم، و تاش برای
حفظ زیرساختهای حیاتی انرژی در فضای تنشآلود منطقه، بخشی از همین راهبرد
نوین است. اگرچه این کشورها هنوز از نظر نظامی به حمایت آمریکا وابستهاند، اما
در عرصه دیپلماتیک و انرژی، مایلاند نقش فعالتری ایفا کنند؛ نقشی که آنها را
از صرفا یک مصرفکننده امنیت، به یک تولیدکننده توازن و بازدارندگی در منطقه
بدل کند. شاید بتوان گفت نظم امنیتی سنتی خلیج فارس که برای دههها بر حضور
مستقیم آمریکا و تقابل صفر و یکی با ایران استوار بود، اکنون جای خود را به نظم
پیچیدهتری میدهد؛ نظمی که در آن، بازیگران منطقهای میکوشند با مهار تنش،
نه فقط امنیت خود را حفظ کنند، بلکه ثبات بازار انرژی و پیشرفت اقتصادیشان را
نیز تضمین کنند.
در جمع بندی باید گفت این تحولات، در مجموع گواهی است بر گذار آهسته اما
معنادار از یک نظم تک قطبی و متکی بر قدرتهای فرامنطقهای، به نظمی چندلایه تر،
با مشارکت فعال بازیگران آسیایی و منطقهای. در چنین بستری، انرژی دیگر فقط یک
کالای اقتصادی یا ابزار فشار نیست؛ بلکه به سکوی جدیدی برای بازتعریف روابط
قدرت در خلیج فارس و حتی در مقیاس جهانی بدل شده است.