فراز و فرود روابط تاريخي ايران و هزاره ها با نگاه ويژه به پروژه ايران هراسي و هزاره هراسي در افغانستان!
فراز و فرود روابط تاريخي ايران و هزاره ها
با نگاه ويژه به پروژه ايران هراسي و هزاره هراسي در افغانستان!
1 -تبيين مسئله:
پيوندهاي مذهبي، فرهنگي و سياسي هزاره و ايران مستحكم تر از يك رابطه عادي و داراي ريشه هاي بزرگ صدها
ساله است؛ اما از اوايل دهه هفتاد تا كنون دوري فزاينده و متقابل سياستگذاران ايراني در حوزه افغانستان از هزاره
ها به عنوان ستون فقرات شيعه و فرهنگ فارسي در افغانستان و در مقابل دوري فرهنگيان، سياستمدران و افراد تاثير گذار
مردم هزاره از جمهوري اسلامي ايران اتفاق افتاده است. وقتي در افغانستان سخني عليه ايران به ميان مي-آيد، با وجود اين
كه ديگران هزاره ها را متحد و حتي نوكر ايران مي خوانند، آن ها نه تنها مانند گذشـته واكنش نشـان نمي دهند، بلكه در
مواردي شماري از ايشان با مخالفان جمهوري اسلامي همنوايي نيز مي كنند. ، حال سبب اين واگرايي چيست؟ چرا ايران
با ختم دوران جهاد در سال 1371 و شروع دوران مقاومت تا كنون، هيچ نوع همكاري استراتژيك و مؤثر در هيچ زمينه
اي در حوزه جغرافياي سـياسـي، فرهنگي، اقتصـادي و حتي اجتماعي هزاره ها انجام نداده اسـت؟ كمك هاي ايران براي
باز سازي افغان ستان نيز بي شترين اندازه در مناطق رقبا و مخالفان هزاره و نزديك به صفر در صد به مناطق هزاره اخت صاص
يافته بود. در روزگار سخت ترور و انتحار هزاره ها در هفت سال اخير، منفعل ترين سيا ست را رهبران سيا سي و ر سانه
هاي ايراني داشته اند و حتي در موارد بسياري با سكوت و بايكوت عبور كرده اند. اين نوشته در صدد آن است به ريشه
يابي اين مسئله، از جمله ميزان اثر گذراي پروژه ايران هراسي دولت هاي قومي افغانستان و سياه نمايي هزاره ها و يا هزاره
هرا سي در ايران از سوي عوامل افغاني غير هزاره بپردازد. هم چنين نفع و ضرر تداوم اين سيا ست را به خ صوص از نگاه
جمهوري اسلامي بررسي نمايد.
2 -پيشينه حضور تاريخي هزاره ها در معادلات منطقه:
هزاره ها چيزي در حدود نود درصــد جمعيت شــيعه افغانســتان را تشــكيل مي دهند. آن ها از دير باز به داشــتن باور
عميق مذهبي مشــهورند و در گذشــته ي نه چندان دور تاريخي با ايران داراي حوزه جغرافيايي و فرهنگي واحد بوده اند.
شايد بد نباشد به دو نمونه براساس شواهد تاريخي اشاره شود كه اولين خادم حرم امام رضا (ع) ثبت شده در تاريخ و نيز
خاتم الاصوليين آخوند خراساني صاحب كفاية الاصول، از ميان اين مردم برخواسته بوده اند. بر اساس مستندات تاريخي،
تا قرن شــانزدهم، علاوه بر مناطق مركزي كشــور، ده ها هزار خانوار هزاره در ســرزميني بين هرات، زمين داور، قندهار،
زابل، تا تيربند لوگر زندگي مي كرده اند كه اكنون تماما از آن ها غ صب شده ا ست. قا ضي نور االله شو شتري صاحب
مجالس المؤمنين در قرن هفدهم آنان را «محبان مخلص اهل بيت و داراي الوس بي شـــمار ســـاكن در ميانه بلخ، كابل،
غزنين، قندهار و هرات» معرفي نموده اســت. هزاره ها تا زمان به قدرت رســيدن نادرشــاه افشــار در اوايل قرن هجدهم از
قدرتمندترين تيره هاي خراسان شرقي بوده و حكومت هاي محلي قوي داشته اند. نادرشاه افشار در اوايل قرن هجدهم با
ايل ابدالي افغان/پشــتون همدســت گرديده و افغان هاي/پشــتونهاي غلجاي را از ايران بيرون راند و ســكه به نام خلفاي
را شده ضرب كرد. هزاره ها حا ضر ن شدند او را در حمله به هند همراهي كند. او با ت سخير قندهار زمين هاي ب سياري
از ملاكان هزاره را تصــرف نموده به خوانين پشــتون داد تا با او در جنگ هند ياري رســاند. از اين نقطه هزيمت هزاره ها و
غصب اراضي ايشان آغاز شد و تا كنون ادامه دارد.
احمدخان ابدالي فرمانده پشــتون تبار نادرشــاه افشــار بعد از مرگ وي در 1747 ميلادي به قندهار آمده و كاروان
خراج هند را ت صرف نمود و اولين حكومت افغاني را در سرزميني كه بعدها افغان ستان ناميده شد، تأ سيس كرد. 26 سال
حكومت وي تماما در غارت و لشكركشي به هند، تركستان و خراسان گذشت. حكومت سي ساله فرزندانش نيز در نزاع
هاي مداوم بيروني و درون خانوادگي برادران با همديگر ســپري شــد. بعد از يك دوره خلاي قدرت 20 ســاله خاندان
پشــتون باركزي به قدرت رســيدند. در يك قرن حكومت اين خاندان هم ســراســر نزاع داخلي و خانداني و نيز دو جنگ
افغان و انگليس اتفاق افتاد. در 1891 ميلادي اميرعبدالرحمن از نســـل ســـوم خاندان باركزي به همكاري اطلاعاتي و
پشتيباني مالي و نظامي انگلستان تهاجم سراسري عليه قوم هزاره را آغاز كرد و در ظرف چهار سال، شصت و دو نيم در
صـد از جمعيت هزاره ها را نسـل كشـي، برده گيري و آواره نمود. چندين اسـتان و قريب به 200 هزار هكتار از اراضـي
آنان را غصب نموده و به پشتون ها واگذار كرد. بردگي هزاره ها تا زمان لغو رسمي آن در 1920 در دوره امان االله خان
ادامه يافت. در اين دوره طولاني، هزاره ها تقريبا همه چيز خود را از دســـت دادند. تبعيض مذهبي، زباني و قومي عليه
هزاره ها تا اكنون با شــدت تمام در افغانســتان جريان دارد. دســتاوردهاي اندكي در برابري حقوق كه در دو دهه اخير به
د ست آمده بود، تو سط طالبان لغو گرديد. ر سميت فقه جعفري، حق ا شتغال دولتي، حق ورود به ارتش، حق م شاركت
سياسي در قدرت، حق رسميت زبان و فرهنگ و ساير حقوق ايشان به كمال سلب گرديده است.
مسـائل تاريخي ياد شـده باعث گرديد، كه هزاره هاي افغانسـتان دسـت كم در يك صـد و پنجاه سـال اخير قدرت
سـياسـي، فرهنگي و اقتصـادي خود را از دسـت بدهند. اين امر باعث تنزل جايگاه اجتماعي ايشـان در افغانسـتان و حذف
اي شان از معادلات و محا سبات سيا سي ك شورهاي دخيل در ق ضاياي افغان ستان از جمله ايران شود. هزاره هاي آواره
درنسـل كشـي 1891 به هند بريتانوي، آسـياي ميانه و ايران پناهنده شـدند و در هركدام از اين سـرزمين ها به نقش آفريني
هاي جديد پرداختند كه بيان آن از حوصــله اين مقال برون اســت، تنها به عنوان نمونه به نقش ايشــان در كشــور نوپاي
پاك ستان ا شاره مي گردد: هزاره ها در تثبيت پاك ستان بعد از ا ستقلال نقش عمده دا شته و ه سته ا صلي ارتش پاك ستان را ژنرال هاي هزاره بر مبناي لشكر 106 پيشاهنگ هزاره كه از دوران بريتانيا باقي مانده بود، در بلوچستان به وجود آوردند.
کشمير تحت كنترل پاك ستان را يك ژنرال هزاره به نام حاج نا صر علي از ا شغال هند بيرون كرد و در جنگ دوم هند و
پاكسـتان جنرال موسـي خان هزاره، فرزند سـردار يزدان خان (بعدها سـروزير ايالت بلوچسـتان) رهبري ارتش را به عهده
داشت.
شروع انقلاب ا سلامي افغان ستان در 1358 فر صت طلايي براي هزاره ها جهت آزادي از يوغ حكومت هاي م ستبد
قومي فراهم ساخت. آنان قبل از ديگران تمامي مناطق خود را آزاد كرده و اولين حكومت م ستقل خود را ت شكيل دادند.
هزاره ها به رغم وجود جنگ، به بازســازي جاده ها، فعال ســازي مدارس، تأســيس بازارها و ترويج اقتصــاد محلي همت
گماشـتند. مهاجران جديد هزاره در ايران به خاطر علايق مذهبي و فرهنگي در جنگ عراق حضـور گسـترده داشـتند كه
بيش از دو هزار شهيد از اي شان به صورت ر سمي ثبت ا ست. هزاره هاي افغان ستان، در نيم قرن گذ شته با اقداماتي چون
مهاجرت به خارج از كشور و مشاركت در معادلات نظامي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي افغانستان توانستند حضور خود
را هم رديف ساير اقوام تثبيت نمايند. هزاره ها در تمدن پذيري، گ سترش دانش، تو سعه فرهنگي و اقت صادي، ر سانه ها،
مراكز تحصـيلات عالي، بسـيار قدرتمند ظاهر شـدند و همين امر دشـمنان داخلي و بين المللي ايشـان را حسـاس سـاخت.
د شمني گروه هاي تكفيري چون داعش، طالبان، سلفي ها و نا سيونالي سم قومي پ شتون با هزاره ها بي شتر نا شي از تر سي
اسـت كه اين گروه ها از ظهور پر قدرت هزاره ها در تمام عرصـه هاي افغانسـتان داشـته اند. طالبان در همسـويي كامل با
ناسـيوناليسـم قومي پشـتون امروزه تمام تلاش خود را به خرج مي دهند تا اين قوم را تحت شـديد ترين فشـار ممكن قرار
دهند و مانع ترقي و زيســت برابر ايشــان با ديگر اقوام افغانســتان شــوند. حربه هاي قوم و مذهب در جامعه عقب مانده و
تباري افغان ستان مهمترين ابزارهايي ه ستند كه عليه هزاره ها ا ستفاده مي شود. يكي از بنيادي ترين عوامل د شمني گروه
هاي ياد شده با هزاره ها، ارتباط و انتساب اين مردم با مذهب شيعه و ايران مي باشد.
3 -چرا هزاره ها به واگرايي از ايران سوق داده مي شوند؟
هزاره ها همواره خود را نزديك به مردم هم مذهب و هم زبان خود ايران احســـاس كرده اند. در مقابل، حكومت
هاي افغان ستان در 150 سال اخير نخوا سته ا ست هويت هزاره را به عنوان بخ شي از مردم افغان ستان داراي حق و تكليف
برابر با ديگرهموطنان خود، بپذيرد. هزاره به خاطر نژاد و مذهب خود هميشه محكوم و مكلف بوده تا ذيحق. تغيير پادشاه
يا رژيم سياسي از سلطنت به جمهوري از جمهوري دموكراتيك تا جمهوري يا امارت اسلامي، در نوع نگاه حاكميت در
مورد هزاره تغيير چنداني ايجاد نكرده ا ست. بعد از به قدرت ر سيدن نا سيونالي ست هاي پ شتون با شاه امان االله و شروع
پروژه فارسي زدايي و ايران هراسي از زمان محمد نادرخان در هشتاد سال قبل تاكنون در عرف سياسي افغانستان هميشه
ســعي شــده اســت به هزاره تهمت جاســوســي براي ايران را بزنند. اين امر آن قدر تكرار شــده كه ديگربراي همه عادي
گرديده اســت؛ حتي در شـرايط فعلي كه از صـدها ميليون دالر كمك ايران براي بازسـازي افغانسـتان سـهم هزاره تقريبا
مسـاوي با هيچ بود و قسـمت عمده كمك ها به كام ايران هراسـان سـرازير شـد، باز مي بينيم عده اي هم نان ايران را مي
خوردند و بعد جلوتر از ديگران هزاره را نوكر ايران معرفي ميكردند.
جالب است به قول شهيد مزاري كسي نمي تواند در تمام تاريخ سياسي افغانستان كه سراسر خيانت، وطن فروشي و
غارتگري اســت، يك ســندي بيابد كه هزاره نوكر يا جاســوس خارجي باشــد و يا عليه حاكميت يا كشــور خيانت كرده
باشد؛ در صداقت هزاره همان بس كه تمام افسران و صاحب منصبان افغان در دوره هاي گوناگون از ميان سربازان براي
كار هاي درون خانه خود مردان هزاره را انتخاب مي كردند و مطمئن بودند كه هزاره ها به ناموس آن ها خيانت نمي
كنند؛ ولي وقتي پاي سـياسـت و قدرت پيش مي آمد همان ها جلو هزاره ها را مي گرفتند و شـعار مي دادند كه هزاره ها
عامل خارجي و غير قابل اعتماد هسـتند! حكومت هاي قومي و فاسـد افغانسـتان همواره رقبا و يا مخالفان خود را به عنوان
خاين به وطن، مخالف دين،ضــد وحدت ملي و… ســركوب و نابود كرده اند. هزاره ها هميشــه در نوك اين حمله قرار
داشته اند. چون وحدت ملي در افغانستان يعني پذيرش بردگي و تأمين منافع يك قوم و دست برداشتن ازحقوق و هويت
خودي. هزاره اگر لحظه اي خواسته است به سرنوشت خود بينديشد، او خاين بوده و ضد وحدت ملي!
حاكميت هاي قومي كه افغانستان را از پيكره ايران جدا كردند، به همان اندازه كه هزاره ها را دشمن ميداشته، بيشتر
از آن ايران را دشـمن مي دانسـته اند. زماني كه قدرتمند بوده آن را ابراز كرده اند و هرگاه در ضـعف بوده كتمان نموده
اند. دشمني حاكميت هاي ناسيوناليسم پشتوني افغانستان با ايران از قتل گرگين خان حاكم صفوي قندهار شروع شده و تا
كنون با نوسـان ادامه داشـته اسـت. پشـتون ها امپراتور صـفوي را از ميان برداشــتند و بعدها دريافتند كه با وجود حضـور
قدرتمند فرهنگ فارســي توان انحصــار قدرت و فرهنگ و دانش را ندارند؛ از اين رو شــروع كردند به تحريف تاريخ،
تضعيف فرهنگ و زبان فارسي و مذهب تشيع در افغانستان. در روابط خارجي هم در طول قريب به سيصد سال اخيرآن
ها هميشه با كشورهاي رقيب يا دشمن ايران دوست و با كشورهاي دوست ايران رقيب يا دشمن بوده اند. حتي يك مورد
استثنا هم وجود ندارد.
ناسيوناليسم پشتوني افغانستان كه پاكستان را با تمام دشمني هاي پنهان و آشكارش در ايالت پنجاپ خلاصه مي كند
و حا ضر ني ست د شمني هاي پ شتون هاي تروري ست پاك ستاني را بپذيرد؛ در سال هاي اخير با بودجه ملي تبليغات و سيع
انجام داده اند تا براي فرزندان هزاره، تاجيك و ازبك نيزتلقين كند كه ايران دشــمن آن ها اســت. آن ها نيزناخود آگاه
سعي مي كند ايران را د شمن خود ت صوير كنند. آوردن شاهد د شمني ايران براي نا سيونالي ست هاي پ شتون ساده ا ست.
عملكرد نابخردانه مسئولان ايراني در حوزه امور مهاجران، زجر و شكنجه و تحقير هزاره در ايران، تبليغات مهار گسيخته،
يك جانبه گرايانه و خ صمانه مطبوعات و ر سانه هاي ايراني عليه مهاجران كه فرد شاخص و م صداق كامل افغانيت يا به
تعبير ايرانيان« افاغنه» هزاره ا ست، باعث شده اين شعار به راحتي براي جوان بي خبر هزاره قابل پذيرش با شد؛ در حالي
كه نهايت ساده انديشي خواهد بود كه در افغانستان فرهنگ، هنر، ادب، حتي انديشه و دين رشد كند و از حوزه فرهنگي
زبان فارسـي و ايران مايه نگيرد. زيرا افغانسـتان تا خود كفايي در توليد انديشـه راه بسـياري در پيش دارد. كتب عربي هم
گران اسـت و هم در افغانسـتان خواننده ندارد. زبان و فرهنگ پشـتو بسـيار عقب مانده تر از آن اسـت با فرهنگ فارسـي
رقابت نمايد. زيرا گويندگان اين زبان هيچ گاه تلاش نكرده اند كه چيزي ارزشــمندي در قالب آن توليد كنند تا ديگران
ميلي براي پذيرش آن بيابند.
از اين رو حتي مخالفان فرهنگ ايراني مانند عبد الحي حبيبي و گروه هاي فاشيستي كه در قرن بيستم در كشور بروز
يافت، همگي از د سترخوان فرهنگ فار سي و ايراني بهره گرفتند و سپس نمكدان را شك ستند. در دوران پاد شاهي ظاهر
خان كه چهل سال بر گردن مردم افغان ستان سوار بود، او خود با برادران هموطن پ شتو زبان با مترجم صحبت مي كرد؛
ولي در طي بيش از سـي سـال در اثر توطيه ها و اغواگري شـياطيني كه در اطرافش جمع شـده بودند، سـرمايه و انديشـه
ك شور را م صروف كار هاي بيهوده از قبيل منع زبان فار سي، ا شاعه زبان محلي پ شتو ساخت و با تحريف تاريخ و تغيير
ارزش ها، ضايعه هاي جبران نا پذير بر فرهنگ، تاريخ و زبان كشور به بار آورد.
به هر حال، مسـأله دوري يا واگراي متقابل ايران و هزاره ها امري قابل بررسـي اسـت و بر سـرنوشـت فرهنگي مردم
هزاره و مردم افغان ستان تأثير مستقيم دارد. اگر دقت شود اين بازي دو سر باخت است. در قدم اول آن كه مستقيم از اين
واگرايي آسـيب مي بيند مردم هزاره اسـت. ايران دومين بازنده اين ميدان مي باشــد، زيرا شـايد در هيچ سـرزميني خارج
جغرافياي خود مردمي تا اين اندازه همسان و همنوا با ادب و فرهنگ و منافع خود نمي تواند بيابد. دوري از هزاره ها براي
ايران مانند كوبيدن سيلي بر صورت خويش ا ست. نا سيونالي سم انح صار گراي قومي تنها طرفي ا ست كه از اين واگرايي
سود مي برد و به صورت روز افزون حلقه ف شار بر گلوي فرهنگ و ادب فار سي و مذهب شيعه را در افغان ستان شديدتر
مي نمايد. جالب اين ا ست كه سيا ست گذاران ايراني، تمام اين علقه ها و ب سترهاي تاريخي را ناديده انگا شته، بي شترين
تعامل را با مخالفان تاريخي خود دارند و با وجود تجربه هاي تلخ و مكرر گذشـــته، در انتظار نتيجه متفاوت در آينده
نشسته و آب به غربال مي برند.
4 -عوامل واگرايي هزاره ها از ايران
اگر ك سي از تاريخ چيزي به ياد دا شته با شد، خواهد گفت كه حتي در زمان سلطنت پهلوي به جاي عكس شاهان
افغان ستان، عكس شاه ايران در خانه هاي هزاره ها يافت مي شد. اين به خاطر علايق مذهبي و فرهنگي ونيز يك واكنش
منفي به خصومت و ستم هاي دائمي شاهان افغانستان با اين مردم بود. با ظهور انقلاب اسلامي در ايران، شيعيان افغانستاني
به خ صوص علما وطلاب، دو شادوش عاليترين رهبران انقلاب، سهم فعال در پيروزي آن گرفتند، شكنجه شدند، ا سير،
مجروح و كشته دادند. در جنگ حكومت صدام عليه جمهوري اسلامي، دوشادوش برادران ايراني خود بدون هيچ گونه
با اين وجود، هزاره ها به خاطرهمبسـتگي مذهبي و بيگانه بودن با فهم زبان ديپلماســي، هنوز اوقات تلخي ها، اخراج
هاي د سته جمعي و تحقير آميز مهاجران، ب ستن مراكز فرهنگي و همكاري نظامي- سيا سي ايران با دولت ا ستاد رباني و
امير المومنين ساختن ا سماعيل خان حاكم خود سر و متع صب هرات را با تعجب و حيرت مي نگري ستند. مگر مي شود
دولت شيعه با شيعيان ديگر چنين برخوردي داشته باشد؟! شايد مشكل از دولت ايران نبود، هزاره ها توقع زيادي داشتند.
خيال مي كردند كه مذهب عامل تعيين كننده همه چيز است. هزاره ها در واقع تاوان اشتباه استراتژيك سياست هاي ايران
در افغانستان را مي پرداختند بي آن كه خود در آن نقشي داشته باشند.
اخراج بي رويه و تحقير آميز مهاجران، و نگهداري هاي چندين روزه تا چندين ماهه در دخمه هاي تل سياه ، سفيد
ســنگ يا همان اردوگاه شــهيد مطهري، ميل 75 ميرجاوه، اردوگاه عســكر آباد ورامين، اردوگاه اراك و… به خصــوص
تفتيش خانه به خانه و د ستگيري كودكان، زنان و بچه ها از خانه هاي مهاجران در م شهد ( سالهاي72-75 (در حالي كه
مردان شـان يا در بيرون بودند و يا دسـتگير و رد مرز شـده بودند، آنهم در اوج قتل عام هاي شـيعيان و هزاره ها از سـوي
طالبان در افغانستان- هزاره ها را بسيار عقدهاي و مجبور ساخت تا به نوع نگاه خود نسبت به ايران با ترديد مواجه شود.
جنگ هاي فرمانده احمدشاه مسعود وحاكميت استاد رباني- متحد به اصطلاح استراتژيكي ايران در اوايل دهه هفتاد
خورشـيدي در كابل با حزب وحدت يعني تمثيل كننده عملي اقتدار هزاره ها وقتل عام زنان و كودكان شـيعه و هزاره در
«افشار» از سوي متحدان سياسي و نظامي ايران و نيزاصرار ايران بر دوام دوستي با ايشان، تداوم كمك هاي تسليحاتي و
نظامي ايران به م سعود كه درگير جنگ فر ساي شي با هزاره ها بود، هزاره ها را بي شتر از ايران دور ساخت. شهادت عبد
العلي مزاري رهبر حزب وحدت، هزاره ها را بي شتر دچار شوك كرد. آن ها انتظار دا شتند، ايراني ها با اح ساس خطر از
طالبان به خصوص بعد از مرگ مزاري، با هزاره برخورد خودماني تري داشته باشند؛ اما گذشته از سطوح بالاي سياسي،
هرگز چنين نشد.
دو ستي ايران با دولت ا ستاد رباني تا آن جا اثر گذا شت كه در شهرهاي چون م شهد، مرا سم عزاداري براي مرگ
مزاري نيز ممنوع اعلام شد. در روز سوم ك شته شدن او تمامي ا شتراك كنندگان در مرا سم فاتحه از ميان دفتر آيت االله
كابلي در مشـهد گرفتار و به اردوگاه شـهيد مطهري سـفيد سـنگ منتقل گرديدند؛ از جمله آن گرفتاران مرحوم آيت االله
شـيخ عيسـي محقق خراسـاني، نيز بود. دانشـمندي از هزاره هاي خراسـان و ايراني(اصـالتا از مردمان هزاره غور) كه با تن
نحيف مدتي را در آن اردوگاه ســپري كرد. اين اقدام براي اشــتراك كنندگان كه تقريبا همه فرهنگي، ســياســتمدار،
دانشــجو، اســـتاد و… بودند، اين گونه معنا شــد كه ايران نه تنها به مزاري بلكه به فاتحه خواني و بيت مرجعيت و رهبري
مذهبي شان نيز توهين كرده اند، تا متحدان فارسي زبان افغاني خود را شاد سازند.
به تناسب فشارهاي طالبان بر شيعيان و هزاره ها در افغانستان، به صورت عجيبي فشار بر مهاجران در ايران نيز افزايش
مي يافت. هزاره هاي مهاجر كه در تصميم گيري و تصميم سازي شيعيان افغانستان تاثير به سزاي داشته و دارند، خود را
در زيرتيغ دو سر ايران و طالبان گرفتار مي ديدند. در واقع ايراني ها عقده شهادت ديپلمات هاي خود در مزار شريف را
ســر مهاجرين هزاره خالي مي كردند؛ چون در ايران مصــداق كامل « افغاني» هزاره اســت. به هر روي، مهاجران افغاني و
هزاره ها در ايران هيچگاه از سوي دولت ايران به عنوان سفيران فرهنگي در آينده افغان ستان جدّي گرفته ن شدند، بلكه به
ا ستثناي موارد ب سيار ناچيز، همواره سعي برآن بود تا در ر سانه ها از آن ها چهره هاي منفور، يك م شت دزد، قاچاقچي،
بي فرهنگ، عقب مانده، خفاش شب و خلا صه هرچيزي كه بد ا ست، ت صوير شود، در حالي كه هزاره ها در كل خود
هميشه قرباني چنين اعمالي بوده اند.
طي بيش از چهار دهه زندگي اينان در جامعه ايراني، هيچ گاه مهاجر اح ساس امنيت شغلي، امنيت تح صيلي، امنيت
رواني و امنيت حقوقي نيافت. هيچ گاه كســي نرفت از خود او حتي براي يك بار درد و رنجش را بپرســد. ليســت تحقير
آميز م شاغل اخت صا صي مهاجرين، ترس از ابطال جواز اقامت و تمديد ن شدن برگه هاي دوماهه شوراي افاغنه شماري از
مهاجران را وادار به جاســـوســـي از احوال هموطنان خود نمود؛ در حالي كه از اين كار به شـــدت تنفر داشـــتند. اين امر
متاسفانه در ميان فرهنگيان بيشتر رواج يافت. هميشه به او گفته شد: تو سربار جامعه اي ايراني و موجود پلشتي هستي كه
بايد نمي بود و لي هست.
شوراي افاغنه، نام آ شنا براي هر مهاجر هزاره در ايران، همي شه لرزه بر اندام آنان مي انداخت. شوراي افاغنه محلي
شد براي پرورده شدن و رشد يافتن شخصيت هاي وحشت ناكي چون « كريم غول » در مشهد و غول هاي ديگر كه براي
آن ها نه ان سانيت مهم بود و نه مرد و نه زن، نه فرهنگي و نه طلبه. افغاني افغاني بود و م ستحق تحقير و چماق. كدام افغاني
مهاجر درايران است كه مي تواند ادعا كند، به عينه از اين دست مشكلات را نديده است؟! (شوراي افاغنه خود اصطلاح
تحقير آميزي اسـت). مطبوعات ايراني نيز هميشـه آتش بيار معركه بودند و با بزرگنمايي جرايم جامعه چندميليوني مهاجر
(كه آن هم عمدتا از سوي افرادي متعلق به اقوام ديگر انجام مي شدند)، طرح ادعاها و اتهامات واهي همواره سعي داشتند
تا نفرت جامعه ميزبان را نسبت به اين ميهمانان ناخوانده بيشتر كنند؛ در حالي كه سودآوري و اثر گذاري جامعه مهاجر بر
باز سازي ايران پس از جنگ و نيز اقت صاد ايران در قبال كمترين ميزان هزينه اثر غير قابل انكار دا شته و دارد كه هيچگاه
منعكس نگرديد. اين قبيل تبليغات چنان رواج يافت كه بار ها در اتوبوس هاي بين شـهري، روسـتايياني ايراني را ميديدم
كه نشستن در صندلي كنار يك افغاني چون صاحب اين قلم را براي خود كسر شان و توهين به ايرانيت خويش مي ديدند
و يا برنامه ها و سريالهاي سبكسرانهي تلويزيون ايران در تحقير مهاجران و اختراع لهجه براي ايشان هنوز ادامه دارد و اين
كه آنان مانع توسعه ايران و يك مشت انسانهاي هرز، رياكار، دروغگو و…اند.
شايد آن چه گفته آمد م شت نمونه خروار و براي مخاطب ممكن ا ست باعث ملال با شد؛ به هر روي، اين اقدامات
باعث شــد كه در ايران مهاجران به خصـوص اصـحاب فرهنگ در بدل همان تمديد دو ماهه برگ اقامت با هزاران منت،
مجبور به چاپلوسي و تملق شوند. چون ثابت شده است كه در اين سرزمين اين سياست راجع به «افاغنه» بهتر جواب مي
دهد تا درســـتي و راســـتي عريان و تلخ. اين ظاهر ســـازي ريا كارانه، در كنار دلهره دائمي از ابطال يا تمديد برگه هاي
اقامتي، و تبليغ سوء عليه مهاجران، ب سياري از ا صحاب فرهنگ را روز به روز قلبا از ايران و سيا ست هاي او دورتر و در
ظاهر متملق تر و ولايتي تر سـاخت. بعدها همين افراد كه احسـاس كردند ديگر نيازي به ايران ندارند، به يك باره شـروع
كردند به واكنش نشان دادن در برابر تحقيرهاي هميشگي. حتي در شرايط بعد از سقوط جمهوريت و آمدن دوباره رژيم
طالبان، صدها و شايد هزاران نفر هزاره شيعه افغانستاني كه با سختي هاي فراوان در ايران تا سطح دكتري يا فوق ليسانس
تح صيل كرده و بي ست سال در افغان ستان تجربه عملي ك سب كرده بودند، به خاطر سيا ست هاي واگرايانه ايران مجبور
شدند ايران را ترك كرده و سكونت در غرب را ترجيح دهند. اين امر بيش از اين كه براي هزاره ها خ سارت وارد كند،
به ضرر ايران بوده ا ست. زيرا آنان در ف ضاي ايران، بع ضا با هزينه ايران و با ع شق به ايران بزرگ شدند و در زماني كه به
ثمر رسيدند، ايران آن ها از خود رانده و به دامان كشورهاي چون آمريكا، كانادا، آلمان و غيره متواري ساخت.
ايران در ســالهاي اخير با كمبود جمعيت مواجه اســت؛ اما حتي حقوق مشــخص شــده در قوانين خود را كه براي
فرزندان اتباع خارجي به صــورت عام حق دريافت يا درخواسـت تابعيت قائل شــده، از نسـل دوم و ســوم مهاجران هزاره
(حتي با ثبت قانوني تولد و داشتن اقامت رسمي با پاسپورت) به بهانه هاي بني اسرائيلي دريغ كرده است و آشكارا نقض
مي كند. ســخت گيري ها، برخوردهاي ســليقه اي و تحقيرها در اين حوزه باعث فرار ســرمايه هاي هنگفت اقتصــادي و
مغزهاي بسياري از نخبگان هزاره از ايران گرديده است. آنان ديگر حاضر نيستند، نسل چهارم ايشان نيز در ايران آواره به
دنيا بيايند و به عنوان كولي هاي بي نام و نشان و فاقد هر نوع حقوق تحقير شوند؛ اين در حالي است كه كشورهاي چون
آلمان، فران سه، انگليس و ايتاليا صدها نفر از محققان و تح صيل كردگان هزاره را به صورت خاص از ميان مهاجران مقيم
ايران با خانواده هاي ايشان بورسيه هاي پژوهشي يا تحصيلي داده و با احترام جذب سيستم اكادميك خود كرده اند.
در بازســازي افغانســتان، ايران پانصــد ميليون دالر تعهد نمود. تقريبا تمامي كمك هاي وعده داده شــده در خارج از
سرزمين هزاره به مصرف رسيد براي مثال استديوم سردار محمدايوب خان در قندهار با هزينه ايران ساخته شد، در حالي
كه بر ا ساس گزارش سالانه 2008 آك سفام ولايتهاي حوزه قندهار 80 در صد كل كمك هاي آمريكا و 25 در صد
كل كمك هاي انگليس را نيز به تنهايي دريافت مي كردند و هيچ نيازي به اين سخاوت ايراني ندا شت؛ سال 1384 در
هرات روز عاشـــورا در گيري روي داد. در همان زمان ايرانيان خيابان هاي را آســـفالت مي كردند كه از همان خيابان ها
فرياد مرگ بر ايران بلند بود؛ ولي در منطقه هزاره ن شين «جبرييل» درحومه شهر هرات، در آن زمان حتي در جاده خاكي
نيز به ســختي رفت و آمد مي شــد نه آب شــرب بود و نه برق و نه امكانات ديگر. اكنون نيز بســياري از مناطق هزاره در
ســراســر افغانســتان با تبعيض تاريخي مواجه بوده و حتي بعد از 20 ســال ســخاوت جهاني به افغانســتان، هنوز حتي جاده
آسفالت، ندارند و كودكان شان زير خيمه درس مي خوانند. تجليل از احمد شاه م سعود و اغراق قابل ملاحظه از زندگي
و شخ صيت وي در رسانه هاي دولتي ايران، با وجود خاطره تلخ هزاره ها از قتل عام 1372 منطقه اف شار تو سط نيروهاي
وي و دادن عنوان شير پنچ شير از سوي (دكتر ولايتي وزير خارجه وقت ايران) و همين طور تجليل آن چناني از مرگ او
در كنار توهين به مراســـم فاتحه عبدالعلي مزاري كه تنها از ســـوي مهاجران برگزار شـــده بود وحتي بايكوت خبري
ك شتارهاي نظام مند مردم هزاره در ساليان اخير در ر سانه هاي دولتي ايران، رو شن مي سازد كه ايران براي هر طيف از
مردم افغانستان چه وزني را قايل است.
هزاره ها هم اندك اندك از آن تعجب اوليه كه ايران چرا با وجود اثبات دائم برادري از ســـوي آن ها، براي هزاره
اهميت نمي دهد و در معادلات اســتراتژيك آن ها را ناديده مي گيرد، خارج شــده اند؛ درگذشــته يك شــيعه هزاره در
افغان ستان تحمل نمي توان ست ك سي بگويد بالا چ شم ايران وايراني ابرو ا ست؛ ولي اكنون او ضاع ب سيار فرق كرده ا ست.
امروزه جنگ و ناملايمات زندگي، عوام هزاره را نيز سياسي و تحليلگر ساخته است. آن ها نيز يادگرفته اند به منافع خود
بيانديشد حتي در شنيدن سخن از يك دولتمرد شيعه ايراني.
در ميان عوامل واگرايي هزاره ها دلايل ديگري نيز وجود دارد: هزاره ها هنوز نتوانسته زبان ديپلماسي يا تملق سياسي
را ياد بگيرند. آن ها بر اثر ســـتم ملي و تاريخي در افغانســتان، با تاريخ، فرهنگ و تمدن خود فاصـــله گرفته اند. هنوز از
شــوك قتل عام عبدالرحمان و بدبختي هاي كه ميراث داران وي براي شــان رقم زده، خارج نشــده اند. بايد به اين مردم
بيشتر از اين فرصت داد تا مشق سياست كنند و چيز ياد گيرند. خداوند براي بني اسراييل پس از آزادي از چنگال فرعون
چهل سال فر صت داد تا خود را باز سازي سيا سي كنند، مردم هزاره نيز زمان لازم دارد تا از شوك اين همه بيدادگري
خارج شوند. فر صت بي ست ساله اخير با تمام م شكلات خود، ب سياري از آ سيب هاي بزرگ جامعه هزاره را ترميم كرد.
آنان توانستند علاوه بر ايران با بسياري از كشورهاي ديگر نيز آشنا شوند و در داخل نيز در تمامي حوزه هاي مهم فعاليت
هاي گوناگوني را تجربه كنند و سر بلند برون آيند.
عامل ديگر واگرايي هزاره ها نفوذ گروه هاي چپي اســت كه مذهب را عامل بدبختي توصـــيف و ايران را به عنوان
سردمدار مذهب براي مردم بد معرفي مي كنند. اين تبليغات همراه با عملكرد ايران در افغانستان و تبليغات ايران هراسي از
سوي نا سيونالي ست هاي پ شتون در دولت و ر سانه ها در ميان جوانان هزاره تاثير دا شته ا ست. طنز روزگار اين كه تقريبا
تمامي كسـاني كه عليه مذهب و ايران مي نويسـند و مردم را به واگرايي بيشـتر سـوق مي دهند، كسـاني اند كه در دوران
مهاجرت در ايران زندگي كرده اند. حال ايراني خود بايد پا سخ دهد كه در مدر سه، دان شگاه، خيابان، تلويزيون، روزنامه
و… چه به او ياد داده كه اين كودك آرام ديروز امروزه چنين عصــيانگر شــده و كاســهي را لگد مي زند كه در آن غذا
خورده است؟!
هزاره هاي شــيعه، اين مســايل را به چشــم ســر ديدند. حال اگر اين مقدمات فراهم شــده را همراه با تبليغات ايران
هرا سانهي نا سيونالي سم قومي پ شتون در افغان ستان عليه ايران، در كنار هم بگذاريم نتيجه اش مي شود دوري روز افزون
هزاره ها و شيعيان افغانستان از ايران.
بخش اول تمام
ادامه دارد…