علی رسولی
اخبار

هارمونی و هژمونی؛ مقایسه فرهنگی چین و ایالات متحده

مقدمه

در دنیای معاصر، فرهنگ و ارزش‌های هر کشور نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌دهی به سیاست‌های داخلی و خارجی آن ایفا می‌کنند. روح فرهنگ لیبرالیستی غرب، به‌ویژه در ایالات متحده آمریکا، بر اصولی چون فردگرایی (با تأکید بر حقوق فردی و آزادی‌های شخصی در نظریه لیبرال کلاسیک جان لاک)، آزادی‌های فردی و جهانی‌سازی تأکید دارد. این اصول ریشه در سنت‌های غربی، به‌ویژه روشنگری اروپا دارند و در سیاست خارجی آمریکا از طریق ابزارهایی مانند قدرت نرم جوزف نای که شامل جذابیت فرهنگی و ایدئولوژیک است، ترویج می‌شوند.

در مقابل، جمهوری خلق چین رویکردی متفاوت اتخاذ کرده است؛ رویکردی که بر احترام به تنوع فرهنگی و تعامل متقابل تأکید دارد و ریشه در ارزش‌های سنتی چینی، مانند «هارمونی اما نه یکنواختی» (he er bu tong)، دارد. این ارزش‌ها بر هماهنگی میان تفاوت‌ها تمرکز دارند و سیاست خارجی چین را به سمت اصول غیرمداخله‌جویانه هدایت می‌کنند که نمونه آن را می‌توان در فعالیت‌های سازمان همکاری شانگهای مشاهده کرد.

مکانیزم‌های دیکتاتوری فرهنگی در غرب

ایالات متحده با استفاده از ابزارهایی نظیر رسانه‌های بین‌المللی (مانند هالیوود که حدود ۵۰ درصد زمان پخش جهانی را در اختیار دارد)، سازمان‌های غیردولتی و سیاست‌های اقتصادی، تلاش می‌کند ارزش‌های خود را در سطح جهان ترویج دهد. این اقدامات گاهی با انتقاداتی مواجه شده و به‌عنوان ابزاری برای تحمیل ارزش‌های غربی و مداخله در امور داخلی دیگر کشورها تعبیر می‌شوند.

پژوهشگران حوزه امپریالیسم فرهنگی بر این باورند که این رویکرد می‌تواند نوعی دیکتاتوری فرهنگی باشد که در آن سایر کشورها تحت فشار قرار می‌گیرند تا با مدل‌های آمریکایی هم‌راستا شوند. نمونه‌هایی تاریخی شامل استفاده از قدرت نرم در دوران جنگ سرد، پخش برنامه‌های تلویزیونی آمریکایی در نیکاراگوئه و نمادهای فرهنگی مانند جین آبی میان نوجوانان شوروی است.

برنامه مارشال پس از جنگ جهانی دوم (۱۹۴۷) نیز نه تنها کمک اقتصادی به اروپا بود، بلکه ابزاری برای ترویج ارزش‌های لیبرال آمریکایی و مقابله با کمونیسم به‌شمار می‌رفت و منجر به وابستگی فرهنگی کشورهای دریافت‌کننده شد. هژمونی فرهنگی غربی از طریق خبرگزاری‌هایی مانند رویترز و بی‌بی‌سی همچنان ادامه دارد، هرچند از ۷۶ درصد وابستگی در دهه ۱۹۸۰ به حدود ۲۷ درصد در ۲۰۲۳ کاهش یافته است. بر اساس نظریه گرامشی، رسانه ابزار اصلی حفظ هژمونی نرم محسوب می‌شود.

رویکرد چین

جمهوری خلق چین در مقابل، سیاست خارجی خود را بر اصول پنج‌گانه هم‌زیستی مسالمت‌آمیز استوار کرده است. این اصول شامل احترام متقابل به حاکمیت و تمامیت ارضی، عدم مداخله در امور داخلی، برابری و منافع مشترک و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز است. این اصول که ابتدا توسط ژو ان‌لای در سال‌های ۱۹۵۳–۱۹۵۴ با هند پیشنهاد شد و در توافق‌نامه تجارت تبت (۱۹۵۴) رسمی گردید، در کنفرانس باندونگ (۱۹۵۵) به‌عنوان پایه روابط آسیایی–آفریقایی گسترش یافتند. آنها تعهد چین به احترام به تنوع فرهنگی و خودمختاری دیگر کشورها را نشان می‌دهند و ریشه در ارزش‌های سنتی چینی مانند هارمونی دارند.

نمونه‌های عملی این رویکرد شامل ارائه کمک‌های خارجی بدون شرط سیاسی به آفریقا و ابتکار کمربند و راه است که بر منافع متقابل و احترام به فرهنگ‌های محلی تأکید دارد. این اصول همچنین در روابط دیپلماتیک چین با کشورهای مختلف، از جمله فرانسه (۱۹۶۴) و ایالات متحده (۱۹۷۹) و در سازمان ملل (مانند قطعنامه ۲۶۲۵ در ۱۹۷۰) مورد پذیرش قرار گرفته‌اند.

تحلیل مقایسه‌ای

در مقایسه، آمریکا با ترویج ارزش‌های خود در سطح جهانی تلاش می‌کند سایر کشورها را به پذیرش مدل‌های آمریکایی ترغیب کند. هرچند این رویکرد با هدف ترویج دموکراسی و حقوق بشر انجام می‌شود، اما می‌تواند به نوعی دیکتاتوری فرهنگی تعبیر شود. مطالعات مقایسه‌ای نشان می‌دهد رسانه‌های غربی غالبا بر فردگرایی و رقابت تأکید دارند، در حالی که رویکرد چینی بر هماهنگی جمعی تمرکز می‌کند.

چین، در مقابل، با تاکید بر احترام به تنوع فرهنگی و خودمختاری دیگر کشورها، رویکردی مبتنی بر همکاری و تعامل متقابل را دنبال می‌کند. نمونه‌های آن شامل کمک‌های بدون شرط به کشورهای آفریقایی است، در حالی که غرب اغلب شرایط سیاسی مانند اصلاحات دموکراتیک را مطرح می‌کند. بررسی نفوذ رسانه‌ای نیز نشان می‌دهد که هژمونی فرهنگی آمریکا در حال کاهش است، در حالی که نفوذ چین از طریق رسانه‌هایی مانند CGTN افزایش یافته است.

نتیجه‌گیری

در مجموع، رویکرد چین در سیاست خارجی، با تأکید بر احترام به تنوع فرهنگی و خودمختاری دیگر کشورها، الگویی برای تعاملات بین‌المللی مبتنی بر همکاری و تفاهم متقابل ارائه می‌دهد. در مقابل، رویکرد آمریکا، هرچند با هدف ترویج دموکراسی و حقوق بشر، ممکن است به‌عنوان نوعی دیکتاتوری فرهنگی دیده شود که در آن کشورها تحت فشار قرار می‌گیرند تا با مدل‌های غربی هم‌راستا شوند. این مقایسه، بر اساس میراث تاریخی چین و نقد امپریالیسم فرهنگی غرب، نشان‌دهنده ضرورت ایجاد تعادل در روابط جهانی است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا