در ادامه ی بخش اول
در طول سالهای گذشته نوشته بودم که امریکا برای محاصره چین و جلوگیری از ارتباط فراآسیایی این کشور برخی از نقاط راهبردی و مهم جهان را در کنترل گرفته و تلاش دارد تا محاصره این کشور را تنگتر کند. یکی از مناطقی که در آن رقابت سنگینی میان چین و امریکا در جریان است، خلیج عدن، تنگه باب المندب و دریای سرخ است. در واقع، چینی یکی از اولین پایگاههای نظامی خارج از سرزمین خود را در جیبوتی ایجاد کرد و هدفش هم، نه مبارزه با دزدان دریایی که متوقف کردن دزد بزرگتر که همان امریکا است، بود. با این حال، در حوزه نظامی و سخت هنوز قدرت امریکا برای اثرگذاری بر کشورها بیش از چین است که این همه دو عامل مهم دارد، یکی سابقه بیشتر امریکا و دوم هم ترس و دلهره مقامات پکن از مقابله مستقیم با امریکا.
نگرانی امریکا از موفقیت ارتش و کمیتههای مردمی یمن شاید یک بعد قضیه باشد، اما مداخله مستقیم امریکا حکایت از آن دارد که ارتش سعودی و مزدوران سودانی و یمنی آنها برای متوقف کردن رزمندگان یمنی بسیار ناتوان هستند. آنچه در سال 2017 در منطقه ساحلی در کوهستان کهبوب با مداخله مستقیم اماراتیها از دست رفت، به سادگی قابل بازیابی است، طرف امریکایی نگران است که با رسیدن رزمندگان یمنی به این کوهستان، اشراف دوباره آنها بر تنگه باب المندب برقرار شود. این مساله از چنان اهمیتی برخوردار است که یک گردان پهپادی ارتش امریکا با مستقر شدن در پایگاه هوایی ملک خالد در خمیس مشیط، به صورت مستقیم برای جمعآوری اطلاعات از محورهای درگیری ورود کرده است.
سرنگونی دو فروند پهپاد در کمتر از چهار روز، میزان این مداخله را نشان میدهد. راهبرد امریکاییها برای عقب راندن ارتش و کمیتههای مردمی از یکسو بیانگر دروغگویی دولت جدید امریکا در عدم مداخله در یمن و تلاش برای پایان جنگ در این کشور است و از سوی دیگر، حکایت از آن دارد که سعودیها در ماموریتی که به آنها محول شده بود، شکست مفتضحانهای خوردهاند. سیاست امریکا برای دور نگه داشتن ارتش و کمیتههای مردمی از مأرب همانگونه که در بالا گفته شد، در اولویت ماموریت فرستاده این کشور در امور یمن قرار دارد، ولی مشکل عمده لیندرکینگ این است که او ابزارهای لازم برای فشار سیاسی و اقتصادی بر یمنیها را در اختیار ندارد، چرا که پیش از این، این ابزارها مورد استفاده قرار گرفته بودند.
تنها ابزار در اختیار، گسترش مداخله نظامی است که این مساله هم باعث واکنش شدید یمنیها خواهد شد. این مساله با توجه به توانمندی پهپادی و موشکی یمنیها مشکلی اساسی برای طرف امریکایی تبدیل شده، چرا که با برجسته شدن این مداخلات (کما اینکه با سرنگونی دو فروند اسکن ایگل کاملا مشخص شده) پاسخگویی رزمندگان یمنی هم معتبر میشود و به همین دلیل باید انتظار داشت که مواضع امریکاییها در جیبوتی، عربستان، داخل یمن و حتی کشورهای حوزه خلیج فارس هدف حملات موشکی و پهپادی قرار بگیرد. این مسالهای است که در روز شنبه و یکشنبه یگان پهپادی و موشکی یمن، گوشهای از آن را نشان دادند.
تنگه باب المندب در کنارهای تنگههای هرمز و مالاکا، یکی از ضلعهای «مثلث طلایی» است؛ گرچه تنگه هرمز به خاطر عبور نفت از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ اما باب المندب نیز در طول تاریخ یکی از عوامل اصلی جنگهای یمن بوده است. یمنیها بیش از 2500 کیلومتر ساحل دارند که دهها جزیره بزرگ و کوچک، دهها شهر ساحلی به آن عمق راهبردی مهمی میدهند. مشخص است که طرف امریکایی به سادگی حاضر نیست دست از این کشور بکشد. اینجاست که در تهران مقامات باید هم طرف چینی و هم روسی را هوشیار کنند که همراهی آنها با سعودیها در مساله یمن، در واقع بازی در زمین امریکاییها است. این میزان بازی خوردن نشان از سطح پایین تحلیل در مسکو و پکن نسبت به مسائل جهانی دارد.
با این حال، در تهران مقامات مسوول باید میزان حمایت و کمک خود به یمنیها را به شکل معناداری گسترش بدهند. مدخله مستقیم نظامی امریکا در یمن، با توجه به دروغگویی طرف امریکایی مبنی بر بیطرفی در جنگ یمن این کمکها را توجیه میکند. ضرورت پرداختن بیشتر و عمیقتر به یمن یکی از اولویتهای اصلی ایران باید باشد. خروج امریکاییها از افغانستان در واقع، برای تمرکز جبهههای دیگر بود که یکی از این جبههها یمن است که ارزشی دهها برابری برای امریکایی دارد که با وجود ضعف بسیار زیاد، همچنان در اندیشه باطل سلطه بر جهان است.